دروازه بان !!!
گفتم : در گروه خودت چه کاره ای؟
گفت : دروازه بان دلم .
گفتم : این هم شد کار؟ برو تو خط حمله.
گفت : فکرم از دروازه مطمئن نیست . دلم یک دروازه است . اگر کنترل نکنم می بینی پی در پی گل می خورم
گفتم : مثلا چه گلی ؟
گفت : گل گناه . گل هوس . گل غرور . گل دوستی های حساب نشده . گل غفلت از آینده و آخرت !!!
گفتم : چطور است جمع شویم و با " تیم ابلیس " مسابقه دهیم ؟
گفت : به شرط اینکه خودم دروازه بان باشم چون می دانم که از چه زاویه ای " توپ گناه " را به طرف دروازه دلها شوت میکنند .
گفتم : قبول. ولی از کجا این تجربه را کسب کرده ای؟
گفت : زاویه ی حمله ابلیس " غفلت " است و " غرور" وقتی چراغ " یاد " خاموش می شود غرور به دشمن گرا می دهد . آنگاه گل گناه دروازه دل را میگشاید. شیطان حریف قدری است نمی شود آن را دست کم گرفت .
گفتم : پس تو " خط دفاع " را بیشتر دوست داری !!!
گفت : آدم اگر نتواند دفاع خوبی داشته باشد مهاجم خوبی هم نمی شود .
گفتم : دیگر کدام زاویه را باید مراقب بود ؟
گفت :
خواهی نخوری ز تیم ابلیس شکست
باید به دفاع از دل و دیده نشت
چون شوت شود به سوی دل توپ گناه
دروازه ی دل به روی آن باید بست
گفتم : دروازه بانی هم عجب لذتی دارد !!!
گفت : به شرط آن که گل نخوری و حمله شیطان را دفع کنی.
" جهاد با نفس " به همین جهت بالا ترین مبارزه هاست !!!
نظرات شما عزیزان: